به هر بزمی که باشد جلوه فرما جوهرتیغش
به چشم زخم دلها سرمه گردد جوهرتیغش
زلال آبروها می زند موج از پر بسمل
به کوثر سر فرو نارد تمنا پرور تیغش
ز رنگ خویش گردد پایمال برق نومیدی
کف خونی که نگذارند برگرد سر تیغش
چو آن مصرع که هرحرفش کشد تا معنی رنگین
به قصد خون من جوهر بود بال وپرتیغش
توان خواند از غرور حسن عجز حال مشتاقان
خطی جز سرنوشت ما ندارد دفتر تیغش
تغافل پیشه ای درکار ابروی کجش دارد
کجا شور شهیدان بشنودگوش کر تیغش
به خون بسملی گر تهمت آلود هوس گردد
شفق بر خود تپد از رشک دامان تر تیغش
به بحر عشق هر موج از حبابی سرخوش است اما
سری کو تا به عرض گردش آرد ساغر تیغش
ندارد موج هرگز درکنار بحر آسودن
به این شوخی چسان خوابیده جوهر در بر تیغش
در این محفل که یک خواب فراموش است راحتها
کجا پهلو نهد کس گر نباشد بستر تیغش
به قطع زندگی بیدل نفس مهلت نمی خواهد
رموز بی نیامی روشن است از پیکر تیغش